زنگلانلو روستایست به فاصله حدود 40کیلومتریشهرستان درگز که دارای مناظر طبیعی و رودخانه ای دائمی و چشم اندازی زیبا که چشم هر بینندهای را نوازش می دهد.
روستایی از توابع لطف آباد شهرستان درگزاست.حدود 40کیلومتر با شهرستان درگز فاصله دارد و بر اساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال 1385جمعیت آن 802 نفر (۱۸۷خانوار) بودهاست. و بر اساس سرشماری مرکز آمار ایران این جمعیت در سال 1395 به 671 نفر کاهش پیدا کرده است.
یکی از دیدنیهای زنگلانلو رودخانه ایستبه نام بارسو
این رودخانه اسطوره ای از شیرین ترینو پر آب ترین رودخانه های دائمی شهرستان درگز است که از رشته کوه های هزارمسجد و کماسسرچشمه میگیرد و پس از 60 کیلومتر طی طریق وارد خاک ترکمنستان می شود. در اطراف اینرودخانه کشتزارهای متنوع پنبه و جالیزی و درختان گردو،سیب،تمشک،انجیر،زاالک.سربرافشته و چشم اندازهای کوهستانی هزارمسجد خودنمایی می کنند واز پوشش گیاهی معطر وداروئی برخوردار است.ومردم ازنقاط دورونزدیک برای گذراندن تعطیلات وتفریح به این منطقهخوش آب وهواوسرسبزمی آیند.
این روستاازمناظرطبیعی وپوشش گیاهیمناسب ویک رودخانه دائمی باآب شیرین برخورداراست که برروی این رودخانه یک سه اندوباایجادیکتونل انحرافی آب رودخانه رابه منطقه چاپشلوتغییرمسیرداده اندبرای اینکه کشاورزی اینمنطقه رونق بگیرد.
در ضمن روستای زنگلانلو مرکز دهستان نیز می باشد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال 1385، جمعیت دهستان زنگلانلو ۵۱۸۰ نفر (۱۲۲۶ خانوار) بودهاست. جمعیت این دهستان در سال ۱۳۹۰ به ۴۹۱۰ نفر رسیدهاست.
زندگی
جعفرقلی زنگلی در روستای گوگان قدیم و در خانوادهای روستایی از ایل کرد زنگلانلو به دنیا آمد. پدرش (ملا رضا قلی) در دوران کودکی او درگذشت و عمویش بیوه او ازدواج کرد و سرپرستیاش را به عهده گرفت.
جعفر قلی در کودکی از مکتب خانه گریزان بود و لذا در دوران جوانی سواد نداشته است، چنان که خود میگوید مهله نینم، خود بهندِم، وه سیی جِزمی قورئانی یعنی:ملا نیستم، شاعر هستم، قسم به سی جز قرآن اما احتمالاً در اواخر عمر خواندن و نوشتن را آموخته بوده است چنانکه در شعر ترکی (گیتدی جعفریم) میگوید
هر چند میتوان در مورد سواد جعفر قلی شک کرد اما تبحر و آشنایی او را با زبانهای کرمانجی، ترکی، عربی و فارسی نمیتوان زیر سوال برد. چنانکه در شعر معروف (دلوهرامِن) در برخی از لنگهها یک مصراع ترکی، یک مصراع کردی و مصراع دیگر آن فارسی است.
عشق و اشراق
جعفرقلی در اوایل جوانی عاشق دختری به نام مِلواری (بهفارسی:مروارید)میشود که نام او را در بسیاری از اشعارش آورده است. این عشق مسیرزندگی او را عوض میکند همچنان که در زندگی بسیاری از عرفاً حادثه عشق، نقشبیدارکنندگی داشته است. اگر چه اطلاعات چندانی درباره ملواری در دست نیست، امابرخی او را دختر عموی جعفرقلی دانستهاند و برخی معتقدند وجود خارجی ندارد و ناماو در اشعار جعفر قلی سمبل عشق آسمانی است.
اول ژه خوداوهند، دوم ژه عباس
ملواریی تا لیوی قهوری ده خازم
دهلیل گومراهان یا خضر و الیاس
یا ملوارییخا، یا سهوری ده خازم
معنی:
اول از خداوند، دوم از عباس
تا به لب گور هم، ملواری را میخواهم
دلیل گمراهان، یا خضر و الیاس
یا ملواریم را، یا صبر میخواهم
جعفر قلی در دوران جوانی به گله داری میپرداخت و به همراه گلههایخود در کوه و دشت روان بود تا اینکه روزی با شنیدن صدای دلنشین دوتار کولیها بهسوی چادر آنها روان میشود و یکی از بزهای خود را با یک دوتار معاوضه میکند. دربازگشت به روستا، عمویش که سرپست او بوده از این اتفاق ناراحت میود و او را مجبورمیکند تا دوتار را پس بدهد و بز را بازگرداند. این اتفاق جعفر قلی را به شدتناراحت میکند و او در آرزوی به دست آوردن دوتار میماند. تا این که شبی در عالمخواب دوتاری به او مرحمت میشود و این خواب باعث آغاز اشراق و شیدایی او میشودچنانکه خود میگوید
شهوی چووی وه خهویدا، دانه من وی دوتاری
شهوی ئاخر چارشهمیی، که تموه وی ئازاری
من گهراندن شهر وه شهر، برنه خیوه بوخاری
په رده هاته هلانین، من دیی رووی گل ئوزاری
مینالی وی سهنهمی، نهدیی له تو دبیاری
معنی:
شب گذشته در عالم رویا آن دوتار را به من دادند
شب آخر چهارشنبه بود که اینحالت بر من عارض شد
در عالم خواب مرا شهر به شهر تا خیوه و بخارا بردند
پرد از جلو چشمانم برداشته شد و من روی آن گلعذار را دیدم
من همچون آن زیباصنم، در هیچ دیاری ندید
جعفر قلی علاوه بر هنر شاعری، که بنا به گفته او هنر اصلی اش است،دوتار را نیز به خوبی مینواخته و اشعارش را با آهنگ دوتار زمزمه میکرده است.جعفرقلی شاید آخرین عارف و شاعر کرد شمال خراسان است که هنوز اشعاری هم سنگ شعرهایاو سروده نشده است. ۱۱ آهنگ به جعفر قلی منسوب است که خودجعفرقلی آنها را از کسان دیگری دریافته، اما به شیوهٔ خود در آورده است
قالب های شعری جعفرقلی زنگلی
اغلب اشعارجعفر قلی در بحر رجز سروده شده، بحری که با روح حماسی وسترگ مردم کرد هماهنگ است. علاوه بر این جعفر قلی دیگر قالبهای شعر فارسی مثلقصیده، مثنوی و به خصوص مسمط را آزموده و در این قالبها طبع آزمایی کرده است.
آثار
جعفر قلی به شخصه هیچ وقت شعری را یادداشت نمیکرده و یا از کسینمیخواسته است که شعرهای او را یادداشت کنند به همین دلیل عمده اشعار او نسل بهنسل و سینه به سینه نقل شده است و معدود افرادی هم بعضی از شعرهای او را یادداشتکردهاند تا اینکه در نهایت به کوشش کلیمالله توحدی، محقق پیشکسوت و نام آشنایفرهنگ و فولکور منطقه خراسان، به خصوص خراسان شمالی این اشعار جمعآوری و تصحیحشده است و با کمک احمد عضدی با عنوان دیوان عرفانی جعفر قلی زنگلی ملک شعرایکرمانج منتشر شده است.
وفات
همان طور که تولد جعفرقلی درمیان مه روزگار ناپیداست مرگ ومزاراونیز ناپیداست ولی برخی معتقدند اوبه حج رفته ودیگر بازنگشته است. اشعار اوبهخوبی روایتگر زندگی اوست. اوبه نقاط مختلفی در داخل وخارج کشور سفرداشته است وتجاربوآموختههایش در اشعارش نمود یافته است.
نمونه اشعار
شعر معروف دلوهرامِن به فارسی: (دلبر من) یکی از معروفترین شعرهایجعفر قلی است که نشان دهنده تبحر او در فن شاعری است این شعر به سه زبان کردی،ترکی و فارسی سروده شده است.
دلوهرا من، من له ته جاری نظرکر بی ملال
ناترا مجنوون ژه من بیگانه بوو ئهغلو کهمال
آق یوزینده خال هندوو، نوکته قویمش ذوالجلال
لب لاریندن نیشکر، دامهر نهباتو قهندوبال
یک نظر بر من فکن، ای خسرو فرخنده فال
بریی ته قوس قزح، پژانگی ته شر و شوور
لیوی ته لعل بدخشان، سینگی تهنالی بلوور
تووهویی حوسنا، پریزادیی، نزانم یا کو حوور
جانمی پروانه تک یا خدین اوته، ای شمع نوور
مصریان را کرده شیدا، یوسفی صاحب جمال
معنی:
بیت اول (کرمانجی)
دلبر من، من به تو یکبار نظر کردم بی ملال
همچو مجنون ز من، بیگناه شد عقل و کمال
بیت دوم (ترکی)
خال هندو بر رخ سیمین تو، نقطه نهاده ذوالجلال
ازلبانت نیشکر میچکد و نبات و قند و بال
یک نظر بر من فکن، ای خسرو فرخنده فال
بیت سوم (کرمانجی)
ابرویت قوس و قزح، مژگان تو پر شر و شور
لب تو لعل بدخشان سینه است همچون بلور
بیت چهارم (مصراع اول کرمانجی/مصراع دوم ترکی)
تو به این حسن پریزادی، ندانم یا که حور؟
جان من پروانه وار سوختی، الا ای نور شمع
مصریان را کرده شیدا، یوسف صاحب جمال
درباره این سایت